فهرست کتاب شعر « می نویسم از دل » :
جامه ی عشق
فراق
پاییز
نقش تو
رهایم کن
رهایی
دیدار
اشک ماهی
لحظه ها
مرگ
قاصدک
جبران
آینه
بی خبرند
حقیقت زیبایی
شبی با ماه
زمونه
مرگ شیرین
خورشید
قطره
ابر
بنگر
شب یلدا
وصال
دلسوز
بی وفا
۲۷
۲۸
تظاهر
وصال
یا علی حیدر
غریب مدینه
یار حیدر ( نوحه )
طفل عطشان
۳۵
زیارت ( نوحه )
رسم مهمانی
آرزوی کربلا
اخااباالفضل
علمدار
۴۱
در شعر « شب یلدا » می خوانیم :
شب یلدا
اگر شادی و سر مستی
ملالی نیست!
اگر بر سفرهی رنگین نشستی
زدی هندانهی شیرین شکستی
نوش جانت… ملالی نیست!
شب یلداست…آری!
شب پایان دنیا است…هرگز!
اگر باشد ملالی نیست!
برای کودکی غمگین
که از شادی نمیداند
دو چشمش جامی از خون است
سر سفره کباب دارد…!
شبی گرم است و طولانی
شب یلدا را میگویم
ولی من کودکی دیدم
که از سرما گِله دارد
انار سرخ و شیرینی
که آبش رنگ خون دارد
اگر نوشی ملالی نیست
که کودک رنگ غم دارد
شب یلداست ملالی نیست!
وصال
اختران منتظرند روز تمامی یابد
تا چراغ ره عُشاق شوند
حال تو ای ابر سیاه
باز نما راه وصال
تا بتابد به رُخت نور سفید
بهرهای هم تو از چهره معشوق ببری…
دلسوز
دلسوز دیگران باش
تا وقتی زنده هستند
وقت عزا و فوتش
مرده یک مُشت خاک است
قلبش تپش ندارد
سنگ است نفس ندارد
گویا نداری باور
گریه اثر ندارد
بنشین تفکری کن
با خود حساب کتابی
خوبی بُکن تا دیر نیست
چون فرصتی نداری…