بخشی از کتاب ” دروتی و جادوگر شهر زمرد ” :
در فاصله دوری در شمال صدای آرام شیون باد را می شنیدند و علفهای بلند را می دیدند که در برابر طوفان موج می خورند و خم می شوند. سپس صدای تیز و سوت مانندی در آسمان سمت جنوب شنیده شد و هنگامی که به آن سو چشم گرداندند ، دیدند علف ها در آن جهت هم چین می خورند.
ناگهان عمو هنری از جا بلند شد. با فریادی به همسرش گفت: « اِم ، یک گردباد می آید، من می روم به انبار سر بزنم.» عمه اِم کارش را رها کرد و به طرف در آمد.
یک نگاه کافی بود که بفهمد خطر بسیار نزدیک است. فریاد زد: «زود باش دروتی! بدو طرف پناهگاه.» عمه اِم که بدجوری ترسیده بود، با شدت دریچه را باز کرد و بوسیله پلکان به طرف چاله کوچک و تاریک رفت…
عناوین فصول کتاب ” دروتی و جادوگر شهر زمرد ” به قرار زیر می باشد :
فصل اول : گردباد
فصل دوم : ملاقات با مانچکین ها
فصل سوم : چگونه دروتی مترسک را نجات داد
فصل چهارم : عبور از میان جنگل
فصل پنجم : نجات هیزم شکن آهنی
فصل ششم : شیر ترسو
فصل هفتم : سفر بسوی اُز بزرگ
فصل هشتم : دشت شقایق های مرگبار
فصل نهم : ملکه ی موش های صحرایی
فصل دهم : نگهبان دروازه
فصل یازدهم : شهر شگفت انگیز زمرد
فصل دوازدهم : در جستجوی ساحر بدجنس
فصل سیزدهم : نجات
فصل چهاردهم : میمون های بالدار
فصل پانزدهم : پی بردن به راز اُز ترسناک
فصل شانزدهم : هنر جادوگری حقه باز بزرگ
فصل هفدهم : چطور بالن پرواز کرد
فصل هجدهم : رفتن به جنوب
فصل نوزدهم : حمله ی درختان جنگجو
فصل بیستم : سرزمین ساخته شده از چینی ظریف
فصل بیست و یکم : شیر سلطان حیوانات می شود
فصل بیست و دوم : سرزمین کودلینگ ها
فصل بیست و سوم : گلیندار مهربان آرزوی دروتی را برآورده می کند
فصل بیست و چهارم : دوباره در خانه