در ساختمانسازی به سوی بیرونی یک ساختمان نما گفته میشود. در طراحی ساختمان، نما مهمترین بخش به شمار میرود زیرا نما چارچوب کار برای بقیه اجزای ساختمان را مشخص میکند. بسیاری از نماها ارزش تاریخی دارند و در کشورهای گوناگون قوانین سختگیرانهای در مورد موضوع تغییر نما وجود دارد که برخی از این قوانین هر گونه دگرگونی در نماهای تاریخی را ممنوع میکند.
در معماری سنتی ایرانی، آرایشی که پس از پایان کار ساختمان بر آن بیفزایند را آمود میگویند، مانند تزیین الحاقی، نماسازی سنگی یا آجری،کاشیکاری و گچبری.
پدیدار شناسی نمای ساختمانهای مسکونی
توقعات از نما به گفتهٔ هارالد دیلمان و همکارانش از نما چهار عملکرد انتظار میرود:
- حفاظت
- ایجاد ارتباط
- معرفی
- جزیی از یک فضای شهری
نما به عنوان محافظ
اولین و قدیمی ترین وظیفهای که نما به عهده دارد، وظیفهٔ محافظت از انسانها در مقابل تهدیدهای بیرونی است. انسان برای حفاظت خود در برابر عوامل جوی و اقلیمی از یک طرف و حیوانات موذی و انسانهای مزاحم از طرف دیگر، فضایی به نام خانه را برای خود ایجاد کرد.
تا زمانی که خانه برای ساکنان آن نقش حفاظ را بر عهده داشت و آن را برای محافظت خود در برابر تهدیدهای بیرونی میخواستند، نماسازی مفهومی نداشت. ساختمانهای مسکونی دیوارهای محکم و یکپارچهای محصور شده بودند که با حداقل نفوذی به بیرون بدنه تشکیل یک فضای عمومی را میدادند و نما سازی برای ساختمانهای مسکونی به مفهوم امروز آن نبود. چون نمای ساختمان حداقل منفذ را به بیرون داشت جلوی باد و باران، گرما و سرما و نفوذ عوامل حیوانی و انسانی را میگرفت، ولی ساختمان را از نور و تهویه لازم محروم میکرد. رفته رفته نیاز به این مواهب بیشتر شد و در نتیجه ایجاد روزنه در دیواره افزایش یافت، نیاز به پوستهٔ سومی برای حفاظت بیشتر شد.
برای این منظور انسان دیواری دور تا دور خانه و آبادی خود کشید. این دیوار گسترش فضاهای مسکونی در داخل "چهار دیواری اختیاری" و بدون پنجره به فضای عمومی را به دنبال داشت. همچنین افزایش تعداد واحدهای مسکونی به تراکم در داخل باروری شهر یا روستا انجامید.[۱] خانهها درون گرا طراحی شدند و آبادیها، تمرکز گرا و حول یک فضای اجتماعی میدان گونه به نام محل تجمع با گوشه نگاهی به تاریخ تمدنهای نخستین، از چین و هند(موهنجودارو)گرفته، تا ایران،میان رودان(بینالنهرین)،مصر،یونان و روم به درونگرایی خانههای مسکونی پی میبریم.
درون گرایی یکی از اصول معماری در خانه سازی کشورهای مسلمان نشین است ولی ابداع و ره آورد اسلام نبوده و فقط توسط آن تثبیت و ماندگار شده است. چنانکه میدانیم با ظهور اسلام در ساختمان سازی و معماری ابداع قابل توجهی نشد بلکه اسلام از معماری ادوار قبل در ساختن مساجد استفاده کرد.[۳] جالب توجه آنکه نه تنها خانههای یونان و روم باستان درونگرا و حول یک حیاط مرکزی شکل گرفتهاند، بلکه ویلاهای روم و کوشکهای تمدنهای دیگر که چهار جبهه یا چهار نما بودند، در پشت دیواری بلند از دید و دستبرد غریبهها حفاظت میشدند. تک کلبههای بسیار ابتدایی و ساده مستقر در مزارع اروپایی، یا برخی ساختمانهای عمومی تک افتاده در شهرها و روستاها، تنها نمونههایی از ساختمانهای برونگرای قرون وسطی در غرب هستند.
قاعدهٔ برونگرایی را نمیتوان به معماری بناهای عمومی همهٔ تمدنها و اعصار نسبت دهیم. زیرا هم مصریان و هم تمدنهای میان رودان و ایران باستان پیرامون معابد خود بارویی ستبر و بلند میکشیدند. آنها در برابر معابد صخرهای خود هم حیاطی به عنوان حصار ایجاد میکردند. ولی یونانیها و تاحدی رومیها، معبدهای خود را با الگو گرفتن از کلبههای چوبی به صورت منفرد بنا مینمودند این نیز در حالیست که آنها هم با ایجاد مفصلی بین فضای بسته و باز ردیف ستونهایی، جهت ایجاد فضایی نیمه باز میساختند که به سختی میتوان معنای امروزی "نما" را به آنها نسبت داد.[۱]
بسیاری تصور میکنند که اطراف کلیساهای اروپایی سبک رمانسک تا رنسانس باز بوده و دارای چهار نما میباشند ولی آنها نیز دارای یک یا دو جبههٔ باز بودند. کلیسای آنان نیز مانند مساجد شیعیان، از اطراف به بافت مسکونی و شهری متصل بود. کامیلوزیته با برداشت آماری خود از ۲۵۵ کلیسای شهر رم، ثابت کرده است که ۱۱۰ کلیسا از سه طرف،۹۶ کلیسا از دو طرف و فقط ۶۶ کلیسا از هیچ جبهه به بافت شهری متصل شدهاند. این ۶ کلیسا جدید یا متعلق به کلیسای پروتستان بوده است که بعد از قرن هفدهم ساخته شدهاند. موریس در کتاب تاریخ شکل شهر خود میگوید که کلیساها صحن یا جلو خانی مستقل به نام پارویس در جلوی سردر خود داشتند برای همین نمای اصلی آنها فقط برای مراجعین قابل مشاهده بود.
نما به عنوان رابط
با آنکه نما وظیفه داشت حایلی بین انسان و تهدیدهای خارجی باشد، ولی میبایست نقش ارتباط میان درون و بیرون، خصوصی و عمومی، خلوت و شلوغ، مصنوعی و طبیعی را ایفا کند. انسان نیاز به نور و تهویه داشت و محتاج ارتباط با طبیعت و جامعه بود. او میخواست گذر زمان و تغییر و تحولات جامعه را دنبال کند. برای همین نما تبدیل به رابط میان درون و بیرون شده، باید ورود نور، هوا و میهمان را به داخل تامین کرده، امکان دید خوبی را به بیرون ایجاد میکرد. روزنهها (در و پنجرهها) که عنصری از نما بودند این نقش را به عنوان رابط فیزیکی و بصری به عهده گرفتند.
در طول تاریخ اروپا پنجره به عنوان قابی برای دیدن منظرهٔ بیرون نقش خود را ایفا میکرد. اما تبدیل پنجره به عنوان رابط بصری میان فضای بیرون و درون مشکل دیگری را به همراه داشت و آن اینکه پنجره مهم ترین عنصر انتقال مزاحمتها از فضای بیرونی (سر و صدا و مشرفیت به ویژه برای طبقهٔ همکف) بود. برای همین تمهیداتی در جهت اینکه ساکن بتواند ببیند بدون آنکه دیده شود اندیشیده شد. محدودیتهای فنی و نبود مصالح مدرن باعث شد ابعاد پنجرهها در حد متعالی باقی بماند. ولی برای حل معضل مشرفیت ارتفاع کف پنجره به وسیله کرسی چینی ساختمان بالا کشیده شد، انواع شبکه و نرده اختراع شد و در نهایت فضاهای بلافاصل طبقههای همکف به کاربریهای غیر مسکونی تبدیل شد. آنچه که باعث شد در اوایل قرن بیستم، پنجرهها بزرگتر و جدارهها شفاف تر گردند از یک طرف نیاز به نور بیشتر و تهویه بهتر و از طرف دیگر امکان تولید سطوح بزرگتر شیشه در قرون نوزدهم بود.
شفافیت
شفافیت که یکی از اصول خرد گرایی و یک شعار سیاسی اجتماعی زمان بود، به معماری انتقال یافت و مفاهیم "سبکی" و "شفافیت" ارکان اصلی زیبایی شناسی نو گرا شدند. صلابت و شکوهی که از گذشته به ارث رسیده بود و در نماها متبلور میگشت، از نظر سیاسی و فرهنگی زیر سؤال رفت و یکی از نقاط ضعف معماری و شهر سازی گذشته معرفی گردید. شعارهای عدم استفاده از تزیین و بی پیرایگی مزید بر علت شده، پنجرههای سراسری را رواج داد.
منظور معماران نوگرای نسل اول از شفافیت صرفا " آن طرفش پیدا بودن" یک جنس؛ برای ایجاد رابطهٔ بصری میان درون و بیرون نبود. کالین رو نشان میدهد که منظور از شفافیت خیلی بیشتر از آن چیزی بود که معماران نوگرای دههٔ پنجاه و شصت میلادی از آن برداشت میکردند. او میگوید"شفافیت، همیشه در جایی اتفاق میافتد که در فضاها و محلهایی با دو یا چند سطح چند سطح چند معنایی قابل ربط باشند." او کارهای لوکوربوزیه را تحلیل کرد و نشان داد که تا چه حد ارتباط بین سطوح عمودی و افقی تنوع دارد. اینها مواردی هستند که هر کدام ایجاد شفافیت فضایی میکنند.
در مقابل این جامعه گرایی نسبی لوکوربوزیه، وارثان معماری نوگرا به ایجاد"شفافیت توسط دیوار شیشهای"بسنده کردند. برای ویلاهای مستقر در محوطهٔ سبز، نماهای شیشهای میتوانست رابط مناسبی مبان درون و بیرون باشد ولی این نماهای شیشهای برای مجتمعهای مسکونی آپارتمانی غیرقابل استفاده بود زیرا نمای شیشهای صرفا رابطهٔ بصری را تامین میکرد و مشکل تهویه فضاهای درونی تنها با کمک ابزارها و دستگاههای پیچیده فنی حل میشد. ایدهٔ "شفافیت کامل"مناسب نوع و عملکرد خاصی از ساختمان مانند فضاهای تجاری و اداری بود و در شرایط اقلیمی ویژهای مانند و اروپای شمالی و مرکزی قابل استفاده بود. ولی این راه حل هزینه بر و مستلزم دقت زیادی بود. پیامد دیگر تمسک به شفافیت برای تامین نور، هوا، فضای سبز و استفاده از شیشههای سراسری این بود که پوستههای "ماده زایی" شده شیشهای حتی اگر میتوانستند تداوم زندگی داخل و خارج ساختمان را تامین کنند، تعامل بین توده و فضا، نقش و زمینه فضای مثبت و منفی را از بین میبرد. آنچه که با عملکرد محافظتی نما تضاد داشت تبدیل نما به پوستهای نازک بود. برای همین در سالهای هفتاد و هشتاد میلادی عکس العمل شدید میان ساکنان در این مورد معماران را به تجدید نظر جدی مجبور کرد.
ارتباط درون و بیرون که دو جهان و دو حال و هوای متفاوت را تداعی میکنند آنقدر مهم بود که باعث شد هم ورودی و پنجره و هم نما نیز در ذهن انسان نقش یک مفصل را بازی کرده و هرکدام از آنها تبدیل به مکانی خاص گردند. در اروپا، فرایند تقویت درون و بیرون سیری پیوسته و روبه افزایش داشت و بعد از عکس العمل شدید ساکنین دوباره متعادل شد.[۱]
نقش نما به عنوان رابط در ایران
در ایران تا اواخر قرن نوزدهم، خانههای مسکونی، برای ایجاد این ارتباط فقط از حیاط مرکزی (فضای خصوصی) بهره میگرفتند و "ساختمان نیز مانند نابینایی که نگاهش به بیرون مسدود است به درون توجه دارد" از اواخر قرن نوزدهم میلادی، رویکرد معماران ایرانی نسبت به خانه مسکونی تغییر کرد و ایرانیها از اروپاییها الگو گرفتن و در حاشیه خیابانهای ساخت جدید، ساختمانهای مسکونی برونگرا شروع به شکل گیری کرد. این گرایش با فرهنگ درونگرای ساکنین تضاد داشت و ساکنین خانهها زندگی و حریم خصوصی خود را پشت پردههای ضخیم یا کرکره پنهان میکردند. سالهای چهل و پنجاه هجری اوج شفاف کردن نمای جنوبی خانهها بود و پنجرههای شیشهای سراسر نمای رو به حیاط را پوشاند، ولی ساکنان خانه با فضای بیرونی ارتباط نداشتند و باز هم زندگی خود را در پشت پردههای ضخیم و کرکرههای فلزی ادامه دادند. انتقال گرما و سرمای فراوان به درون واحد مسکونی تنها دستاورد این پنجرهها بود. در سالهای اخیر به علت توجه بیشتر به مسائل اقلیمی و از مد افتادن آنها پنجرهها دوباره کوچک شده و به تعادلی نسبی نزدیک شدهاند
نما به عنوان یک معرف
نما تنها وظیفهٔ حفاظ و یک رابط درون و بیرون باقی نماند. از زمانی که لباس فرد معرف شخصیت وی پنداشته شد، خانه نیز به مثابه "لباس دوم " میبایست، معرف شخصیت، ارج و مقام اجتماعی مالک خود باشد."در معماری غرب نما یا فاساد دارای حالت نمایش است؛ بدان صورت که در همان وهلهٔ اول کسی را که پشت آن زندگی میکند، نشان میدهد. همه چیز معرف و نشانهٔ شخصیت خانوادگی است، همه چیز طبقهٔ اجتماعی و مالکیت صاحبخانه را نشان میدهد.[۵]
انتخاب فرم چهارگوش در ساختمان باعث شد که ساختمانها دارای جهت شوند. فرم سقف شیب دار و جهتهای بالقوه گسترش ساختمان، باعث گردید تا انسان غربی از چهار نمای بالقوه یکی را که دارای جبهای با اهمیت تر و امکان مشاهده و دسترسی بهتر بود اصلی و جبههٔ مقابلش را دیوار پشتی یا جبهه پسین نامیده، دو بر دیگر را در صورتی که به بافت متصل نمیشد جبههٔ فرعی محسوب کند. در اروپا جبههٔ اصلی را "فاساد" به معنای چهره نامیدند. "این واژه ریشهٔ لاتین دارد ولی از اواخر قرون وسطی متداول شد."
از این زمان ظاهر ساختمان که در برخی مواقع طبقهٔ همکف آن را یک مغازه اشغال میکرد و صاحب مغازه در پشت وبالای آن زندگی میکرد میبایستی چهرهای مشتری پسند داشته و معرف شخصیت مالک خود باشد. در حالیکه رسم خودنمایی معمار هنوز متداول نشده بود، بنّا با سلیقه و مهارت خود سعی در بهبود کیفیت فاساد مینمود. به همین دلیل ساختمانها، همزمان با تنوع شکلی نماهایشان،