پاورپوينت پراگماتیسم و نقش آن در آموزش و پرورش
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رشته علوم تربیتی (آموزش_و_پژوهش)
مطالب درون پاورپوينت
به طور کلی پراگما ( pragma ) یک واژه یونانی به معنی کار یا عمل سودمند است . پراگماتیسم یا عمل گرایی نیز فلسفه ای است که در پاسخ این پرسش که معیار حقیقی بودن یک قضیه چیست ؟ می گوید سودمندی در عمل و اصل پراگماتیسم این است که هر چیزی که در عمل شایع خوبی را بدنبال داشته باشد خوب است .
زادگاه این مکتب فلسفى، آمریکا است و اسامى دیگر آن عبارتند از: فلسفه علمى،اصالت عمل، فلسفه آلى یا وسیله ای.
متفکران معروف این مکتب عبارتند از: پیرس،ویلیام جیمز و جان دیویى.
.
-اساس جهان بینى پراگماتیسم بر تجربه به مفهوم وسیع آن یعنى ادراک، احساس، تفکر،قضاوت، مقایسه، توصیف، سیر عقلانى و توجه به ارتباط امور با یکدیگر گذاشته است.
-
- محور اندیشه ی مکتب پراگماتیسم، مفید بودن و عملى بودن محتوای اندیشه آدمی است. ارزش حقیقت، در گرو فایده عملى آن است. ملاک صحت و سقم، عمل آدمى است؛ نه نظر یا دلیل عقلى و منطقى او.
خواستگاه فلسفه ی اصالت عمل، فرهنگ آمریکایی است. این مکتب، مورد اقبال وتوجه اکثر آمریکایى هاست. آمریکایى ها به جنبه هاى عملى بیش از جنبه هاى نظرى اهمیت مى دهند و اصولا فرهنگ آمریکایى با فلسفه ی اصالت عمل، سازگارتر است؛ زیرافرهنگى است تنوع گرا و دارای عناصر نامتجانس و غیر همگن.
فرهنگ آمریکایى، فاقدریشه های عمیق و کهن و آیین یک پارچه است. ملت آمریکا نیز از ملیت هاى گوناگون ونامتجانس که پیشینه ی فرهنگى اندکى دارند، تشکیل شده است. از این رو، به سنت هاى کهن، کم تر اعتنا مى کنند و سنت شکنى، فردگرایى، خودکامگى و طرفدارى از تغییر وتنوع از خصایص این ملت است و فلسفه هایى از قبیل «اصالت عمل»، «کنش گرایى»،«ابزار گرایى»، «تجربه گرایى»، و امثال آن ها به مذاق آنان خوش تر مى آید.
. عملگرایی: عبارت است از نوعی گرایش، روش و یا فلسفهای که نتایج عملی و افکار و معتقدات آدمی را معیار اساسی تعیین ارزش و حقیقت آنها میداند.
علت بوجود آمدن مکتب پراگماتیسم چه بود :
1- ریشه های فرهنگی رشد ، توسعه چنین تفکری در آمریکا بیشتر به نحوه تشکیل و توسعه این کشور مربوط می شود که پس از برخورد مهاجران اروپایی با این سرزمین جدید و کوشش برای ساختن جامعه ای بدون تاریخ گذشته و سابقه شکل گرفته است . زیرا در چنان جامعه ای بهبود شرایط زندگی انسان تنها در سایه فعالیت هایی که مستلزم به کار انداختن نیروی عقل و اندیشه و استفاده از آن در تمام شئو ن زندگی است
2- منبع اصلی هر گونه تصمیمی عقل انسانی است به عبارت دیگر شرایط فوق نقش فرد و نیروی عقلانی او را در ایجاد افکار و عقاید تازه و به کار انداختن مهارتها و معلومات برای بهبود زندگی روشن کرد .
3- عامل سوم توسعه و تحکیم مبانی فلسفه عمل گرایی ، تحرک و پویایی اجتماعی در جامعه آمریکا بود . زیرا در سرزمین جدید از نظامات اجتماعی اروپایی با طبقات اجتماعی معین و ثابت خبری نبود . در چنین محیط پر تغییری عملا " بدین نتیجه رسیدند که حکومتها ، قوانین و نهادهای اجتماعی قابل تغییر و به منزله ابزارهایی هستند که انسان برای رفع نیازهای خود ایجاد کرده است .
پراگماتیسم و تعلیم وتربیت
فلسفه پراگماتیسم به معنای فلسفة تجربی، آزمایشی و حسی است. این فلسفه، یک فلسفة تمام عیار آمریکایی است که منبع هر گونه تصمیم گیری را عقل انسان می داند و معتقد است که ارزش هر اندیشه و تفکری به فایدة عملی آن وابسته است. جان دیویی، فیلسوف آمریکایی بیشترین نظریه ها را در این مکتب در زمان معاصر مطرح کرده است و معتقد است که آنچه را که به غرایض انسان نسبت می دهند محصول فرهنگ جامعه است
در این مکتب، مدرسة فعال و دانش آموز فعال مورد توجه است. کار اساسی مدرسه و تعلیم و تربیت، انتخاب فعالیتهایی است که منجر به پیدایش معرفت اساسی و فهم مفید شود و در مرحلة دوم رغبت و علاقة شاگردان در انتخاب تجربیات، اهمیت زیادی دارد. وظیفة معلم، تحریک و هدایت رغبت می باشد. مدرسه باید مانند لانة زنبور باشد. معلم باید به دانش آموز کمک کند تا با استفاده ازتجربه های گذشته، زمان حاضر و مشکلات آن را درک کند و تجربه های زمان حال را وسیلة گسترش تجربه در آینده قرار دهد. از نظر این مکتب، تربیت اگر فقط به حفظ معلومات و اطلاعات محدود شود؛ فاقد ارزش است. ارزش هر مفهومی در نتیجة عملی آن نهفته است. محیط کلاس باید روح دموکراسی را پرورش دهد و دانش آموزان را متوجه ارزش فردی و قدرت عقلانیشان کند.
روش تدریس پراگماتیسمی:
روش تدریس در نظر عملگرایان با ویژگیهای اساسی تفکر یکسان است و بهترین روش از نظر آنها همان روش حل مسئله است.زیرا از نظر آنها این روش نوعی آمادگی برای زندگی است.آنها توصیه می کنند که هم معلم وهم شاگرد باید به جای پیروی از ساخت سنتی محتوی درسی متوجه معلوماتی باشند که مفید بودن آنها در حل مسئله ای خاص به اثبات رسیده است. روش حل مسئله از نظر آنها قابلیت کاربرد در تمام دوره های تحصیلی را دارد.
روش تدریس کاملاً فعال، تجربی، برنامه ریزی شده و با توجه به رغبتها و انگیزه های دانش آموزان و بر اساس فعال بودن آنها مبتنی است. محور اصلی تربیت، دانش آموز است که باید آنچه را که برای زندگیش مفید است بیاموزد و تجربه کند. معلم باید به دانش آموزان باید مطالب تازه را بیاموزد و تا زمانی که مطلب جدید مورد توجه او قرار نگرفته و زمینه ای برای آموزش مطالب جدیدتر فراهم نکرده مطلب دیگری به آنها نیاموزد. زیرا اگر تجربه ای باعث انگیزش رغبت دانش آموز نشود؛نمی تواند زمینة تجربة تازه تر را در او ایجاد کند. مطلب تازه باید به عنوان وسیله ای جهت رفع اشکال و حل مساله ارائه گردد
نقش آموزش وپرورش پراگماتیسمی:
در عملگرایی، مخصوصا ابزارگرایی بیش از سایر سیستمهای فلسفی، انسان و آموزش و پرورش مورد بحث قرار گرفتهاند به طوری که عملگرا (پراگماتیست)، آموزش و پرورش را جنبه یا بعد فعال فلسفه میداند و معتقد است که فلسفه از تربیت، زاییده میشود نه برعکس. به نظر دیوئی بهترین و مهمترین تعریف فلسفه این است که «فلسفه، عبارت از نظریه تربیتی به معنای وسیع کلمه است.»
فلسفه آموزش و پرورش پراگماتیستی را میتوان در چند اصل زیر خلاصه کرد:
1- مبدا و محور آموزش و پرورش کودک است و تعامل میان محیط طبیعی و اجتماعی کودک است که به او تجربه میدهد و مربی باید همواره به این تعامل توجه خاص داشته باشد.
2- تربیت از نظر پراگماتیسم توجیه و هدایت انگیزهها و استعدادهای فطری است و در نتیجه این آموزش و پرورش کودک را شکلپذیر، فعال و نتیجهبخش، مبتکر و خلاق تربیت میکند.
۳- پراگماتیستها برای فرد، آزادی، اعتقاد و ایمان او ارزش زیادی قائل هستند به بیان دیگر، هر فرد در اجتماع میتواند و حق دارد مقام متناسب خود را اشغال کند.
4- پیروان فلسفه پراگماتیسم به فرآیند و روش، بیش از هدف و نتیجه عمل اهمیت میدهند.
5- پراگماتیست عقیده دارد که دانشآموز باید دائما در وضع فعال قرار گیرد و نباید از او انتظار داشت که عقاید و نتایج اندیشه مردم را بپذیرد. معتقد است که آموزش و پرورش باید کودک را تحریک و ترغیب کند تا خود و در نتیجه فعالیت ذهنی و تجربی خود را بشناسد. به این ترتیب پراگماتیسم عمل را بر تفکر ذهنی و انتزاعی مقدم میداند.
6- پراگماتیست معتقد است که کودک از راه فعالیت شخصی بیش از روش تقلید یاد میگیرد.
این مکتب درصدد آن است که کودک در اوضاع و احوالی قرار گیرد که خود در نتیجه کوشش به حقیقت برسد.
۷- پراگماتیسم تقسیم برنامه درسی را به علوم و مواد مختلف مورد انتقاد قرار میدهد زیرا میان آنها فرق زیادی نمیبیند و معتقد است باید معرفت و شناخت را به کودک به صورت فعالیت واحد زنده، آنچنان که در طبیعت هست، درآورد و کودک از این شناخت خود در حل مسائل و مشکلات زندگی استفاده کند و به این شناخت از دیدگاه عملی بنگرد.
8- فلسفه عملگرایی به اصل تکامل در برنامه درسی معتقد است و این اصل عبارت از زندگی دانشآموز و تجربه او به طور کلی و خصوصا فعالیت کنونی وی است.
9- پراگماتیست، مدرسه را جامعه کوچکی از اجتماع بزرگ میداند و معتقد است که دانشآموز از راه فعالیتهای خود در این جامعه میتواند با حقوق و وظایف یا به طور کلی مسائل اخلاقی آشنا شود و آنها را به کار بندد. در این صورت دیگر معلم نقش واعظ و سخنران را نخواهد داشت.
10- پراگماتیست از طریق روش پروژه مشخص میشود. در این روش کودک را با مشکلات و مسائل عملی در زندگی مواجه میکنند تا شخصا درباره آنها بیندیشد و برای حل آنها بکوشد.
مفهوم مدرسه از نظر پراگماتیسمها:
مدرسه جایی است که در آن باید میان گروه ها تفاهم ایجاد نمود ، اختلافات را تقلیل داد . افکار و عقاید گروهی را مبادله کرد و وحدتی را که لازمه ی ادامه ی حیات جمعی است در شاگردان بوجود آورد .
با توجه به همین جهات « جان دیویی » کار اجتماعی مدرسه را در کتاب دموکراسی و تعلیم و تربیت مورد بحث قرار می دهد و در این زمینه سه وظیفه اساسی برای مدرسه تعیین می کند .
۱- مدرسه باید جنبه های خوب اجتماعی را در خود منعکس سازد .
۲-وظیفه ی مدرسه ساده کردن امور پیچیده اجتماع است .
۳- وظیفه ی سوم مدرسه ایجاد هماهنگی ، تفاهم و صمیمیت میان شاگردان است .
انتقادات و اشکالاتی که می توان بر فلسفه پیشرفت گرایی پراگماتیسم وارد است عبارتند از:
1 – عدم اعتقاد به هدف هستی و در نتیجه عدم تعیین هدف غایی برای تربیت .
2 – ترسیم سیمای ناقص و عمل زده از انسان که وجدان و اخلاق تحت سیطره فرهنگ جامعه است .
3 – تعیین ملاک سودمندی برای حقیقت به جای تطبیق اندیشه با واقعیت بیرونی به عنوان یک ملاک ارزشمند و قابل قبول .
4 – تأکید بیش از حد روی روش حل مسئله که تنها می تواند موجب کسب نوعی خاص از معرفت یعنی تجربی شود .
5 – قابل انتقاد ترین بخش فلسفه عمل گرایی نظریه ارزش شناسی آنها است که همه چیز را نسبی تلقی می کنند
6 – هدف و وسیله را یکی تلقی می کنند .
7 – تأکید آنها بر رشد اما بدون مشخص کردن جهت رشد – تأکید میزان مطلوبی نمی تواند باشد .
نقش معلم:
از نظر دیویی معلم نقش راهنما و همکار شاگردان را برعهده دارد. دیویی اعتقاد دارد که معلم نباید نقش دانای محض که میخواهد دانش خودرا منتقل کند، داشته باشد بلکه باید دانشآموزان را از راه فعالیت، تحقیق و پرورش به تفکر وادارد. مربی به عنوان زنده نگاه دارنده تفکر و یادگیری در ذهن دانشآموز است. اوست که به ایجاد موقعیتها و ساختن شرایط فعالیت، کار و تلاش دانشآموزان اقدام میکند و شرایط تجربه مفید را فراهم میسازد، همواره درصدد است تا فعالیتی نو برای شاگرد با توجه به علاقه و رغبتش فراهم کند. از نظر دیویی باید همواره یک ارتباط متقابلی میان دو رکن یاددهنده و یادگیرنده یا همان معلم و دانشآموز وجود داشته باشد. آنان باید به تبادل تجربه بپردازند و هر دو در حال یادگیری باشند، هر دو یکدیگر را راهنمایی و هدایت کنند نه اینکه یکی مجبور به اطاعت و دیگری دستوردهنده باشد. در این ارتباط متقابل، تعادل ایجاد میشود، مسأله به وجود میآید و تفکر منطقی میگردد.
معلم باید سازنده موقعیت های یادگیری برای مسائلی خاص باشد تا حل مسائل مزبور موجب راهنمایی دانش آموزان در فهم بهتر محیط اجتماعی و طبیعی شان شود. هم معلم و هم دانش آموز باید به جای پیروی از ساخت سنتی مواد درسی، متوجه هرگونه معلوماتی با شند که مفید بودن آنها در حل مسأله ای خاص که با آن درگیر هستند به ثبوت رسیده است؛ مانند حمل و نقل در اعصار مختلف، عادات جنسی معاصر یا زندگی در یک دهکده بومی.
دیویی بر تربیت معلمان تأکید دارد و معتقد است که برای تغییر و اصلاح تعلیم و تربیت باید معلم را آماده ساخت و او را تربیت کرد و بر آموزش مداوم معلم تأکید داشت و او را به عنوان یک رکن مهم در تربیت مؤثر و مفید تشخیص داد و در تربیت او کوشید.
نقش دانش آموز:
دیوئی، معتقد است که دانشآموز نیاز به علاقه و رغبت دارد، بنابراین باید نسبت به این دو رکن پایهای و اساسی اهمیت قائل بود. دانشآموز باید طوری تربیت شود که خود عامل باشد نه اینکه عمل شخص دیگری را تحمل کند. دیویی اعتقاد دارد که تعلیم و تربیت باید براساس تواناییها و ظرفیت دانشآموزان صورت گیرد. منظور دیویی از توجه به تفاوتهای فردی دانشآموزان، امتیاز قائل شدن برای برخی و یا محروم کردن عدهی دیگری نیست بلکه منظور آن است که با هر فرد متناسب با ظرفیت و استعدادش برخورد شود. دیویی میگوید: برنامه، روش و مطالب درسی باید مطابق تفاوتهای کودکان با بزرگسالان تنظیم شود یعنی باید موارد درسی آن گونه باشد که موجب رشد تجارب، ساختار ذهنی و افزایش اطلاعات و تجارب دانشآموز شود.
دیوئی به فعالیت دانشآموز برای یادگیری تاکید میکند و معتقد است که شاگرد باید خود به پژوهش برای حل مساله بپردازد و از تحمیل مطالب خودداری کند بنابراین باید برای تحقق این هدف از روشهای فعال تدریس که شاگرد را به عمل و فعالیت وامیدارد استفاده کرد یعنی باید تدریس را با تجارب شاگردان توام کرد و ارتباط مستقیم میان این دو برقرار نمود.
دیویی در ارتباط با دانشآموز و تربیت او بیان میدارد که باید بین دانشآموزان با یکدیگر و بین دانشآموزان و معلّم، همکاری و ارتباط متقابل وجود داشته باشد. وی به روشهای فعال و مدرسه فعال اشاره میکند که در این گونه روشها و مدارس ارتباط و همکاری دو سویه میان یاددهنده و یادگیرنده برقرار است، همواره کارها به صورت گروهی انجام میگیرد. از طرفی دیویی اعتقاد دارد که پژوهش عقلی کودک نوعی ساختن اجتماعی است که علاوه بر همکاری میان کودکان، همکاری میان آنان و بزرگسالان را نیز شامل میشود.
با تشکر از توجه شما
آبان ۹۸